سعید حدادیان در گفت‌وگو با رجانیوز / بخش دوم
عاشوراي 88 بچه‌هاي هيئتي دانشجو به خيابان آمدند و كمر فتنه را شكستند/ مخالفان حاج منصور هم مي‌دانند كه او حرف دلش را مي‌زند
 

 

بخش اول گفت‌وگوی تفصيلي رجانيوز با حاج سعید حدادیان که در مورد مبانی عقلی و نقلی عزاداری بود، روز گذشته منتشر شد. بخش دوم این گفت‌وگو به بحث در مورد موضوع‌هايي مانند بيان مسائل سياسي در هيئت‌ها، بينش مداحان، دليل هجمه‌هاي جريان‌هاي ضد انقلاب به مجالس عزاداري امام حسين(ع) اختصاص دارد که حداديان در مورد فتنه 88 و خاطره عاشورای آن سال مسجد دانشگاه و همچنین نقش مداحان و هیئات مذهبی در مهار فتنه و افشاگری‌ها نكاتي را عنوان كرد.

متن بخش دوم و پاياني اين گفت‌وگوي خواندني در ادامه آمده است:

مشکل دوم خردادی‌هاي افراطی این بود که نمی‌توانستند با زیارت عاشورا منطبق شوند

چرا در دوره حاكميت جريان دوم خرداد، هيئت‌هاي مذهبي و سرشناس مورد هجمه بودند؟

مشكل دوم خرداد اين بود كه بعضي از افراط‌ي‌هاي‌شان نمي‌توانستند منطق زيارت عاشورا را بفهمند. اين را من به همه تعميم نمي‌دهم. بعضي از دوم خردادي‌ها نمي‌توانستند با عاشورا منطبق شوند. لذا گفتند خشن است، برداريمش. ما گفتيم ما برنمي‌داريم تو برو. با اين حرف‌ها خودشان را تضعيف مي‌كردند. چرا؟ چون فكر نمي‌كردند آن آقايي كه آمده دانشگاه از آلمان كه نيامده، از يكي از شهرها، روستاها، استان‌ها و يكي از كلان شهرها آمده، حتماً پدري دارد، مادري دارد كه صبح به صبح زيارت عاشورا را مي‌خواند و با زمزمه عاشورا بزرگ شده است.

تو مي‌خواهي بگويي "وَ حَرْبٌ لِمَنْ حارَبَکُمْ" نداريم و گل و بلبلش كنيم؟ كدام گل و بلبل؟ ببينيد اينها دارند در دنيا چه مي‌كنند؟ چه گلي چه بلبلي؟ براي دوم خردادي‌ها تجربه خوبي شد كه در گفت‌وگوي تمدن‌ها به مبدعين ثابت شد كه آنها گفت‌وگوي گلوله دارند و متمدن نيستند و مستكبرند.

مردم‎شان را كار ندارم، دولت‌ها را كار دارم. دولت‌ها ژست لبخند مي‌گيرند، ولي پشت لبخندهايشان مشت آهنين است. به خودشان هم ثابت شده است. ليدرهاي اصلي‌شان در سفرهايي كه رفتند، اذيت شدند. خيلي اينها را تحويل نگرفتند. وقتي مي‌خواهند از بزرگان دوم خرداد را كنار سلمان رشدي بگذارند، متوجه مي‌شود يعني چه. اينها دارند حيله مي‌كنند، مكر مي‌كنند. من كه با نيت صادق و پاك رفتم كه دم از گفت‎وگوي تمدن‌ها بزنم، چرا دشمن رده يك ‌مرا كه ـ‌امامي كه من به امامي قبول دارم گفته اين شخص مهدورالدم است‌ـ، مي‌خواهيد بياوريد كنار من و به او جايزه بدهيد؟ پس شما تضعيف‌كننده شخصيت من به عنوان يك مسئول ارشد اين مملكت هستيد، پس به درد من نمي‌خوريد، لذا همان موقع او آمد در آغوش رهبري. انتهاي كار متوجه شد كه واقعاً اين‌طور نبود. شما رئيس‌جمهور اول دوم خرداد را ببينيد و رئيس‌جمهور آخر دوم خرداد را هم ببينيد. البته آن رئیس جمهور آخر هم ايده‌آل و مطلوب نيست. اصلاً بنده با ايشان خيلي سنخيتي ندارم. امروز خدا بخير كند، رئيس‌جمهور اول ما را ببينيد، ما اميدواريم انتهاي دوره چهار ساله دوم همان رئيس‌جمهور اول‎مان را ببينيم. يعني ببينيم عبارات راجع به ولي‌فقيه همان‌هايي باشد كه در ابتدا بود.

بزرگ‌ترين افتخار من آوردن عزاداري عاشوراي 88 به خيابان است

آيا مداح بايد در مداحي‌هايش به مسائل روز هم اشاره كند؟

قطعاً، اين حرفي است كه آقا فرمودند. آقا مي‌گويند چرا مسائل روز را نخوانديد. نه اينكه فقط آقا بگويد، همه مراجع ما مي‌گويند. 15 سال قبل، پيش آقاي نوري همداني رفتيم، فرمودند: «اگر امروز كه بلايي سر فلسطين و لبنان آمده، نگويي خيانت كردي. شما بايد در خواندن‌هاي‌تان اشاره كنيد». اصلاً اين دستگاه عزاداري مالِ همين است.

بزرگ‌ترين افتخارات من عاشوراي 88 است، به خاطر همين است كه وسط روضه خواندن و سينه زدن گفتيم مي‌رويم و در خيابان سينه مي‌زنيم. حضور دانشجوها در خيابان، فتنه را خواباند. واقعاً كمر فتنه را شكست و تمام شد كه بعد 9 دي شد. چرا؟ چون ديگر نمي‌توانستند بگويند اينها لمپن‌اند، چكمه‌پوش‌اند، يا نظامي‌هاي لباس شخصي‌اند. هيچي نمي‌توانستند بگويند. ديدند يك عده جوان رشيد، فرهيخته، آكادميك و هيئتي مسجدند. اتفاق هيئت و مسجد، اتفاق روشنفكر‌ي ديني با اعتقاد به اصالت‌هاي سنتي وارد صحنه شدند و به آن صورت درگيري هم نشد. نفس حضورشان رعب ايجاد كرد. يك نگاه كردند ديدند نه، نمي‌شود و بايد رفت و رفتند و اين افتخار من بود.

سينه‌زني مقدمه اين كار است. جايي كه پرچم امام حسين(ع) به آتش كشيده مي‌شود، بايد بيرون بريزند و بچه‌ها بيرون آمدند. اگر نگاه كنيد، مي‌بينيد بخش عظيمش بچه‌هاي بسيج بودند، اما اين‌طور نبود كه بچه‌هايي كه كارت بسيج ندارند، نبودند، استادها هم بودند، مسئولين دانشكده‌ها هم بودند، هيئت علمي‌ها بودند و چه جمعيت باشكوهي حضور داشتند و اين اصل قضيه است.

ذكر مصيبت خودش يك حماسه است نه تخدير

اين كاركرد دستگاه سيدالشهداست كه به نظر من، بزرگ‌ترين خروجي و كاركرد دستگاه سيدالشهدا بود و اين افتخار بزرگي در زندگي شخصي خودم شد كه مي‌بينم حاصل روضه‌‌داري در دانشگاه، آن چيزي نيست كه در زمان طاغوت مي‌گفتند که روضه، تخدير و گريه كردن يك‌جور مخدر است. مشغول كردن اذهان و دور كردن‌شان از انقلاب و اين حرف‌هاست. نخير! روضه حماسه است، نفس ذكر مصيبت خودش يك حماسه است. ما با ذكر مصيبت در عمليات شركت مي‌كرديم، آن كس كه ذكر مصيبت داشت، قوي‌تر وارد مي‌شد. گردان كُپ كرده مي‌خواهد جلو برود، نمي‌تواند؛ بلندگوي دستي را به رضا پوراحمد دادم و او با آهنگ گفت: «عشق حسين ما را به اين وادي كشانده» و همه بلند شدند و رفتند. اسم حسين كه آمد، بلند شدند. امام‌حسين اين‌طوري است. عظمت سيدالشهدا زير آتش اين‌قدر قوت و قدرت مي‌دهد. وقتي به بچه‌ها مي‌گويم: «حسين! حسين! حسين! حسين!»، مي‌دانيد كجا را مي‌بينم؟ اگر بمب اتم هم بيندازند، اين حسين حسين‌ها كار مي‌كند. اصل اين است.

مستمع ما نه تنها ریزش ندارد بلکه رویش هم دارد

آيا بيان مسائل سياسي موجب ريزش مستمعين نمي‌شود؟

نه، من يك مطلبي به شما بگويم. بنده سحر ماه شعبان امسال حرم امام‌رضا(ع) برنامه داشتم. آنجا در حرم امام‌رضا(ع) كه مستمع ثابت ما حضور نداشت، يك گروه يك هفته آمده‌اند، يك گروه هم دو روز آمده‌اند. در ماه شعبان كسي يك هفته‌اي نمي‌آيد. زوار دو الي سه روز مي‌آيند. وقتي شنبه مي‌خواندي، روز سه‌شنبه ديگر آدم‌هاي روز شنبه نيستند، مگر تعداد معدود كه اهل مشهد هستند. فكر مي‌كنيد شب‌ها چند نفر مي‌آمدند؟ من يك و نيم شروع مي‌كردم و تا سه طول مي‌كشيد. آمار حرم اين است كه از يك و نيم تا دو رواق امام پر مي‌شد. رواق امام هشت هزار تا 12 هزار نفر جا مي‌گيرد. هشت هزار تا 12 هزار نفر در دو نصف شب ماه شعبان خيلي حرف است. اينها با مناجات شعبانيه از بلاد مختلف مي‌آمدند. تازه بعد از اين همه هجمه عليه سعيد حداديان! چه ريزشي داشته؟

به حاج‌منصور ارضي اين همه هجمه شده است. امسال ماه رمضان شلوغ‌تر بود يا سال‌هاي قبل؟ قطعاً امسال. نديديد چه غلغله‌اي بود؟ پس مستمع ما ريزش ندارد، رويش دارد. الان در سطح كشور بيش از هزار هيئت رزمندگان داريم. از ميان اينها 600 هيئت رزمندگان پر جمعيت و پروپاقرص و اسم و رسم‌دار است. اين ميزان ماشاءالله خيلي زياد است. ما 30 استان داريم و 100، 120 تا شهر. اين همه هيئت دارد اضافه مي‌شود. دعاي عرفه، يك روز حاج‌منصورآقا بود و چند تا دعا، بعد ما اضافه شديم. الان همه دارند دعاي عرفه را برگزار مي‌كنند. همين بغل دست ما دانشگاه شريف هم برگزار مي‌كند، دانشگاه تهران هم همين‌طور. ماشاء الله جمعيت پايين نيامده و به فضل خدا رشد مي‌كند.

بچه بسیجی را در سطل آشغال سوزاندند می‌خواهند صدای ما در نیاید!

بعضا در این سیاسی صحبت کردن‌ها بعضا عباراتی به کار می‌رود که مطلوب نیست که منجر به سوء استفاده می‌شود.

ببنید شما باید حساب اين را هم بكنید كه مثلاً در فتنه 88 که خيلي عظيم بود و ما در اين 30 سال چيزي به اين عظمت نداشتيم؛ چنين فتنه‌‌اي اتفاق افتاده و كشته هم داده، يعني اين وسط خون است و باز دارند گربه مي‌رقصانند! يعني چه؟ وقتي پاي خون وسط است و اين كارها را مي‌كنند، صداي ما درمي‌آيد.

ما داغديده‌ايم! بچه بسيجي را در سطل آشغال سوزاندند. يك ختم درست و حسابي نگرفتيم. مجلس شوراي اسلامي از بنده دعوت كردند، فراكسيون انقلاب اسلامي، 150 نماينده نشسته‌اند تا از بنده و هشت نفر ديگر حضرت آيت‌الله علم‌الهدي و كه و كه به عنوان عمار تجليل كنند. به آنها مي‌گويم که «بابا! اينها شهدايت است». هي مي‌گويند مصلحت نيست، مصلحت نيست. ما بعد از آن فتنه شهيد داده‌ايم. آن بچه‌ها چه شده‌اند؟ اين شهداي فتنه چه شدند؟ ما هنوز نتوانستيم يك مجلس درست و درمان براي اينها بگيريم. يعني مظلومِ مظلومِ مظلوم!

از آن طرف آنهايي كه از آن طرف كشته شده‌اند، چه بساط هايي داشتند كه البته آن‌ها هم نبايد كشته مي‌شدند؛ بعضي‌‌اشان به‎خاطر اعمال نابخردانه كساني بوده كه مسئوليت داشتند و همه حرصش را هم بايد آقا بخورد، همه بارش را بايد آقا بكشد. يادتان باشد، نه‌تنها يك مورد از اين كشته‌ها بلكه يك زخم كوچك از لحاظ عاطفي، انساني، بشري، ديني و مكتبي براي ما فاجعه است، فاجعه ملي است، فاجعه ديني است، اما از نظر نگاهي كه امروز به جهان داريم، اطراف‎تان را نگاه كنيد. در فتنه به اين عظمت، سر و ته كشته‌هاي طرفين‎مان به 30 تا نرسيده است. اين مديريت قوي بروبچه‌هاي امنيت مملكت و بروبچه‌هاي بسيج را نشان مي‌دهد.

ساکتین فتنه امروز طلبکار هم شده‌اند

چند مورد را براي شما مي‌گويم. يك عده فعال بودند و فعاليت‌هايي خلاف نظر آقا داشتند، خلاف مصالح نظام داشتند. اينها كجایند؟ با اينها چه كرديم؟ يك عده ساكتين در فتنه بودند، درست موقعي كه آقا گفتند: "أين عمار؟" اينها ساكت بودند. تا كي بايد بنشينيم و اينها را بگوييم؟ بالاخره بايد بياييم و صحبتي كنيم كه براي چه؟ البته آنها هم مي‌بافند و تا دلت بخواهد بعضي‌هايشان الكي توجيه مي‌كنند.

اگر امروز بيايند خيلي راحت مي‌گويند ما كه ساكت نبوديم! طلبكار هم مي‌شوند. بايد در تلويزيون يك روز فرصتي شود و يك مجري قوي بگويد تو كه ساكت بودي، چرا ساكت بودي؟ اينها براي ما ناراحتي و حرص مي‌آورد. ما را آزار مي‌دهد. به يك جايي مي‌رساند كه به هم مي‌ريزيم.

از شما سؤال مي‌كنم كه آيا كسي بوده كه فكر كند حاج‌منصور ارضي اگر حرفي زده كه ظاهرش مشكل داشته، واقعاً به خاطر نفع شخصي‌اش بوده؟ نه. هيچ‌كس اين فكر را نكرده است. نه راجع به ايشان و نه راجع به ما، الحمدلله رب العالمين!

در 30 شب ماه رمضان، دو ساعت دارد مناجات مي‌كند، يك جا به حكم برائتي كه از دلش بر زبانش جاري مي‌شود، از بعضي كه دارند شيطنت مي‌كنند، يك چيزي مي‌گويد؛ مردم حاج‌منصور را مي‌شناسند و ادبياتش را مي‌دانند. حاج‌منصوري است كه از اول نوجواني همين بوده است. آن كسي كه [به جلسه‌اش] مي‌رود مي‌داند.

جالب است، بعضي از دانشجوهاي ما خيلي كريم هستند، ولي بعضي از مسئولين و قلم به دست‌هايمان دنبال سوژه‌اند. دنبال بازي‌اند، دنبال بازي با شخصيت‌ها هستند. بروبچه‌هاي تحكيم وحدت عرفه به مجلس حاج منصور مي‌رفتند، كه حتي اگر حاج منصور در مسائل سياسي چيزي مي‌گفت كه مخالف نظر اينها بود، مي‌گفتند براي ما حلوا بود، ما اين‌قدر دوستش داريم. طرف شايد احساس مي‌كند حاج‌منصور در تحليل سياسي‌اش با او مشكل دارد، ولي نمي‌گويد حاج‌منصور در قلبش مشكل دارد، و باز هم پاي منبرش مي‌رود. من اين حرف‌ها را براي توجيه نمي‌زنم. آنچه كه به چشمم ديدم، مي‌گويم.

وقتی احساس کردم که کسی نیستم

چون اين مطلب براي ماه محرم است و قرار است ان‌شاءالله در اول ماه محرم منتشر شود، يكي دو خاطره خوب و به‌يادماندني هم بگوييد كه بياوريم. البته هيئت‌ها همه‌اش خاطره است.

در زمان دفاع مقدس يك شب در ماووت، مناجات و روضه‌اي در دسته‌مان خوانده بوديم و حال خوشي بود. از دسته‌مان بيرون آمديم.

ايام محرم بود؟

نه، ولي همه جبهه محرم بود. خيمه فرمانده گردان ما نزديك خيمه ما بود. ناقلا خودش اينجا خیمه زده بود كه از برنامه‌ها استفاده كند، چون در دسته ما پنج، شش تا مداح بود كه يكي‌شان شهيد عبدايي بود. [فرمانده گردان ما] مي‌آمد مي‌گفت: «يا روز گريه كنيد و شب آرام بگيريد كه ما استراحت كنيم يا شب گريه كنيد و روز آرام بگيريد»، چون صبح و ظهر و شب هميشه برنامه داشتيم. وقتي تمرين نظامي نداشتيم و با عمليات فاصله داشتيم، برنامه قرائت قرآن بود، منبر بود، همه چيز بود.

يك شب در ماووت از دسته بيرون زدم. باران خوبي هم مي‌آمد. همين‌جور مي‌رفتم و در اين فكر بودم كه: «بچه‌هاي دسته‌های ديگر كه در دسته‌هايشان سعيد حدادياني نيست، روضه‌خواني نيست، چه كار مي‌كنند؟» به خيمه محسن كاظمي رسيدم. صداي گريه‌اي ملكوتي از كل دسته می‌آمد و مداح هم نداشتند. نشستم و به خودم گفتم: «خاك بر سرت سعيد! روضه وقتي حواله شود، اين حرف‌ها نيست كه كي بخواند و كي نخواند. وقتي خواننده هم نيست. همان دست و پا شكسته را كه بچه‌ها خودشان مي‌خوانند، مي‌خرند». الان يك‌دفعه اين خاطره يادم آمد. نمي‌دانم چرا. خاطره قشنگي بود. فكر مي‌كردم همه چيز آن چيزي است كه منِ خواننده كه يك شهرتي دارم، مي‌گويم.


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





برچسب ها : سعید حدادیان, گفت‌وگو با رجانیوز, بخش دوم, عاشوراي 88, بچه‌هاي هيئتي دانشجو, شكستن كمر فتنه, ,